چقدر پیــــاده رو ها را کـــــــــــــــش می دهند . . .
این برگهای پــاییـــــــــــــزی !
می خواهم پیـــــــــــــاده شوم . . .
سوار اتوبوسی تنــــــــــــــــــــــد رو شوم . . .
تا پاییـــــز را رد کنم. . .
"فصل عاشـــــــــــــــقان" را . . .
ما را چه به این حرفا .....!
حس بدی دارم؛ مثلِ وقتی که کاغذهای زبرِ کتاب به هم مالیده میشوند یا وقتی که گچِ شکسته رویِ تختهی سیاهِ کلاس یا ناخن هایِ کوتاه شده رویِ دیوارِ گچیِ اتاق کشیده میشوند.